خزعبلات یک ذهن بی ثبات 😁

سلاااااام

چطووورررین رفقا :)

عایا میدانستید امروز خورشید از غرب طلوع کرده چون من در کماااال ناباوری نشستم و اندکی از جزوه‌های وحشتناک و چرک نویسیمو مرتب و منظم دارم وارد دفتر میکنم؟ :))))

عایا میدانستید من گل از گلم شکفته؟؟؟😆😆😆 (همراه با کلی لبخند بدجنسانه!)

دیروز پست گذاشتم نگران یه اتفاقی بودم که گفتم مسئولیتش با منه! یادتونه؟

هاهاها امروز معلوم شد تقصیر ددی گرامی‌بوده!😈😈😈 البته اتفاقی نیوفتاده همه چیز درست و مرتب انجام شده از جانب دو طرف ولی من و پدر جان دچار سوء تفاهم شده بودیم فکر کردیم اشتباه شده

اما خب بسیییی خوشحالم که خطایی نکردم (چون اصولا اشتباهاتم زیاده خخخخ)

بدجنسم خودتونین😆😂 چیه خب نمیشه که همیشه تقصیر من باشه😂😂😂

آرتروز گردن گرفتم تا شده دو برگ و نصفی جزوه! واقعا چی بود اون حجم مشق نوشتنا تو دوران دبستان؟ 😐 چقدر سخت میگذشته زندگی😐😣🤕😢😂😂😂😂

پ‌ن: آقای ارشادی رفتن مجددا از بیان! منم تازه متوجه شدم از پست آقا سعید! مشاهده پست

آها آها تا یادم نرفتههههه

ان شاءالله به امیدخدا یه چالش جدید میخوام راه بندازما :)))))

قلم کاغذا رو آماده کنید :) فکر کنم موضوع جالبی باشه چون خیلیامون هر از گاهی بهش فکر میکنیم :)

خلاصه که بعد از اعلام موضوع کلی خوشحال میشم که شرکت کنین و پستاتونو بخونم :)

خب دیگه اذانه

برم

التماس دعا از همگی

بسی میدوستمتون :) اگر بیان حواسش به ما نیست ما حداقل هوای همو داشته باشیم که بیشتر خوش بگذره!

ان شاءالله موفق باشید

یا علی ع مدد رفقاااا😍😉